نازار مامان و بابانازار مامان و بابا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

عشقی خوده خوده عشق

79- چند تا عکس هویجوری از عزیز دل مادر

سلام دختر قشنگم ... عزیز دلم ... دلم برات تنگ شده خیلی... داشتم عکساتو نگاه میکردم گفتم چند تاشو اینجا بزارم     ای جان اینم من و شما و یه دنیا عشققققق... البته اینم بگم من برای کامل گذاشتن عکسا هیچ مشکلی ندارم ولی ان شالله بزرگ می شی و متوجه می شی یه بابالو حساس به اینترنت داری که همش می گه نباید تو نت عکس گذاشت بخورمتتتتتتتتتتتتتت. ماهی کوچولوی مامان که همش دهنت این مدلی وقتی ذوق زده ای بازه   زبونشو موش بخوره       من وکلید دوست داشتنیم ... کلید جون عاشقتم   لباس راحتی که دایی جون براتون خرید ... داری بابات و نگاه می کنی و بر...
31 فروردين 1394

78- روزنوشت 1 شنبه

سلام مامان قشنگم... فرشته مهربون مامان چطور متوره ... آخ که دلم تنگه تنگه ....نمی دونی چقد خوردنی و خواستنی شدی دختری من .... خوب بزار از دیروز بگم ... دیروز بعد از تعطیل شدن از اداره اول رفتم خونمون و وسایل سوپ شما رو برداشتم از سوپری هم آلو خریدم که داخل سوپ شما بریزم آخه خاله های مهربونی که مامانی همراه اونا روزای خوشی رو برای آمادگی مکه سپری کرد و هنوز با هم دوستن گفتن آلو سوپ رو خوشمزه می کنه و شما بیشتر دوست داری .... بعدم رفتیم خونه عزیز جون .. خاله ف اونجا بود عزیز جون سریع اومد دم در و با کلی ذوق و شوق در مورد شما و خاله گفت ... که چقد شما خاله رو دوس داری و همش بهش می خندی و خاله همه کارای شما رو انجام داده از صبح .....
31 فروردين 1394

77- شنبه نوشت

سلام دختر قشنگ مامان. خوبی پرنسس خانومی . الهی مادر فدای اون چشمای قشنگت بشه فرشته خانوم... صبح قشنگ دخترم به خیرو شادی و نور خوب دیروز بعد از ساعت کاری اداره اومدم خونه عزیز جون دنبال شما البته چون عزیز جون بنده خدا نمی تونن یه سری کاراشون رو انجام بدن من یه 2 ، 3 ساعتی  با وجود خستگی خیلی زیاد یه سری کارای عزیز جون رو انجام دادم. البته حتی قبل از اینکه شما رو پیش عزیز جون بزارم من این کارارو انجام می دادم به صورت هفتگی ولی الان دیگه به خاطر زحمتی که شما دارید براشون من خودم و مقید تر می دونم ...   اینقدم شما نغ نغ کردی دخترم حسابی خسته بود و خوابش میومد ...قوربونت برم لبم که به شیر نمی زنی یعنی وای وای وای شیر بده اخه...
30 فروردين 1394

76- کوچه عزیز جون

خوب اینم دومین پست امروز ... خوب عزیز دل مادریتی . چیکار کنم کلی برات ننوشتم باید جبران کنم ... تازه هنوز کلی پست هست از این 6 ماه که باید اضاف کنم مثل مسافرتایی که رفتی .. تعطیلات عید .. جشن دنیا اومدنت   سیسمونیت وکلی مطالب دیگه .. مثل ماهگردات واکسن زدنات و اولین کارات ...   خوب جمعه عصر من و شما و خاله حجیه رفتیم خونه عزیز جون .. دور همیه هفتگی خونه عزیز جون ... همه اونجا جمع بودن ولی بابالو استقلالینت به خاطر فوتبال نیومد و ما خودمون رفتیم ههه آخرم تیمش مساوی کرد ... ایشون اخر شب اومدن ...از طرفی بابالو بیشتر از 10 روزه سرما خورده و با وجود کلی قرص و آمپول هنوز خوب نشده . خیلیم بد اخلاق شده  اصلا اخلاق اسلامی ه...
29 فروردين 1394

75 - خرید بالاجبار روروک

سلام دختر قشنگ مامان ...صبح زیبات بخیرو شادی و نور... مامانی دلش برات یه ذره شده ... برای تک تک اجزا بدنت وکارات ...چقد سخت می گذرن ساعتای کار اداره بدون شما ...تمام فک و ذکر من اینجا شمایی... خوب از خرید روروک برای شما بگم ... اینکه من طبق مقاله ها و سرچایی که کرده بودم به این نتیجه رسیدم که روروک برای شما نخرم و به جاش واکر بخرم ...خیلیم دنبال واکر بودم مثلا سال 91 که شما هنوز نبودید ومامان و بابا مشرف شدن مکه اونجا واکرای خیلی خوبی بود و قیمتا هم مناسب در حد مثلا 100 ریال یا 90 ریال ولی اینقد تنوع بالا بود که ما هی دس دس کردیم آخر سر نخریدیم .... خلاصه وقتی شما تو دل مامانی بودی بالاخره شاخ واکر خریدن برای شما نازار مامان شکست و ...
29 فروردين 1394

74 - عکس به دنیا اومدن ناز گل من - زمینی شدن مبارک فرشته کوچولو

دختر مهری ماهی من.... مهر و ماه من .. انیس و مونس من ... 23/7/93 چهار شنبه 8.45 بیمارستان سلمان فارسی بوشهر     اولین روز شروع دوباره عمر من روزی بود که تو به دنیا اومدی ..برای همین تو همه کس منی ... مادر خواهر و دخترمی... گوشه دلم یسنای نازم : حس قشنگ بودنت مبارک     چند تا عکس از لجظه دنیا اومدن و بیمارستان برای دختر گلم می زارم ... عکسا خیلی زیادن ولی نتونستم تو هارد پیداشون کنم   لحظه دنیا اومدن فرشته کوچولوی من . دیگه تو دل مامانی نیستی دخترکم ولی تا ابد تا ابد عشقت و خودت تو دل  مامانی می مونه ... دختر نازم چقد کثیف بودی اون لحظه خاله حسابی تمیزت کرد ولی بازم تا حمام اولت کلی ...
26 فروردين 1394

73- مراسم روز مادر و زن

سلام عشق مامان. سلام نفس مامان سلام خوشگل خانم... یسنا جونم عزیزه دلم ... مامانی ... اینقده تو همین 1 ساعتی که شمارو گذاشتمخونه عزیز و خودم اومدم اداره دلم برات تنگ شده .... تمام هستی مامانی . بهونه نفس کشیدن مامان .... خوب ... دیشب اداره باباینا مراسم بزرگداشت روز مادر و زن تو سالن آمفی تئاتر شهر داشت ... از اداره که برگشتم اومدم خونه عزیز دنبال شما عزیز یه دمچخت گوجه خوشمزه هم درست کرده بود که با سالاد فراووون زدیم بر بدن ...شما هم حسابی جیگر طلا شدی همش دنبال سر من نغ ن؛ می کنی و تا من ومی بینی کلی ذوق می کنی و می خندی ... از تو اشپزخونه تا صدای من و می شنیدی شروع می کردی به گریه که یعنی بیام پیشت . برگشتیم خونه به شما سوپ ...
26 فروردين 1394

70- واکسن 6 ماهگی

 سلام عزیزه دل مادر . سلام تنها بهونه من برای نفس کشیدن (حالا بابایی بخونه این و چشماشو یه وری می کنه که من چی ؟؟؟) عزیزم .... دلم برات پر پره ...خدایا چقد سخته ... دیروز 23/1/94 شماه رو برای واکسن 6 ماهگیتون بردیم مرکز بهداشت شهدا ... من و بابایی و شما ... عزیز دلم اینقد خوش اخلاق بودی اینقد خندیدی و ذوق کردی براشون ... نمی دونستی می خوان بووت کنن که ... دهختر صبور مامان یه قطره خوراکی داشت و 1 واکسن 5 گانه که جدیده ... مادرت بمیره که چطور اون سوزن رو تا ته تو رون خوشگلت فرو کردن .... دختر صبور من یه کوچولو فقط گریه کرد .... یه سری هم دستورات ؛ذایی به مامانی دادن که برای شما انجام بدم ... البته مامانی به دستور د...
24 فروردين 1394

عکس یسنا گلی مامان

سلامممممممممممممم یه عالمه عکس و کلی مطلب باید از این 6 ماه از شما بزارم ...باید هاردو بیارم با خودم ... دیشب تولد  گلسا گلی(نوه خواهرم ) بود ....و شما یه پرنس ناز و دده گلسات یه فرشته کوچولوی ناز شده بود ولی یه کم تب داشت و حالش زیاد خوب نبود  عزیز دل خاله ... داستان زیاد داره ولی فعلا چند تا عکس از شما می زارم تا برم یه کم کارام و انجام بدم و سر فرصت بیام خاله نسیم . خاله نگار جونم و خورشید خانم جون .. ممنون از لطفتون .. این عکسا به خاطر گل روی شما :                   ....           ...
22 فروردين 1394

71- تولد گ ل س ا گلی

سلام نور دیده مامان .. سلام ماه 7 اسمون مامان یکی یه دونه من دردونه من ... خانومی جمعه 20/1/93 تولد 1 سالگی دختر دختر خاله م ه ر نو ش یعنی نوه خواهر مامانی بود ... ایشون 6 ماه از شما بزرگترن .یعنی نتیجه عزیز جون از نوه عزیز جون 6 ماه بزرگترن . البته خاله م ه ر نوش هم از مامانی شما فقط 2 سال و 8 ماه کوچولوترن و عزیز جون تو سن 32 سالگی نوه دار شدن ..... البته تاریخ تولد گلسا گلی 25/1/93 بود و به خاطر اینکه حتما تو روز تعطیل باشه و قبل از زدن واکسن شما و گلسا گلی خاله زحمت کشیدن و جمعه گرفتن تولد رو ... تم تولد توت فرنگی بود و 5 شنبه رفتیم و تزیینات رو انجام دادیم ... همگی کلی زحمت کشیدن ...کلی هم کادویی گیرش اومد فک کنم یه بار د...
22 فروردين 1394